وقتی به خشونت خانوادگی یا خشونت خانگی فکر می کنیم معمولاً به خشونت فردی صمیمی اشاره می کنیم، یعنی خشونت (شامل خشونت فیزیکی، عاطفی یا جنسی) که توسط افرادی در حوزه روابط صمیمی انجام می شود. با این حال، خشونت خانوادگی شامل هرگونه سوء استفاده ای است که در محدوده ساختار خانواده رخ می دهد.
یکی از انواع اصلی سوء استفاده که اغلب از رسیدگی به آن غفلت می کنیم، خشونت کودک به والدین است. این شامل خشونت یا آزاری است که توسط نوجوانان و کودکان علیه والدین خود انجام می شود. کودک والدین خود را آزاد میدهد، و والدین اغلب سعی می کنند به جای حمایت، این رفتارها را نادیده بگیرند، آرام کنند یا تسلیم شوند. خشونت کودک به والدین می تواند انواع مختلفی داشته باشد. این ممکن است شامل آزار کلامی ، آسیب مالی (مانند سوراخ کردن دیوار)، سوء استفاده مالی (مانند اخاذی از پول برای مصرف مواد) و خشونت فیزیکی، از جمله خشونت تهدید شده یا واقعی باشد. گاهی اوقات، ممکن است با خشونت جنسی همراه باشد.


مشخص شده است که خشونت کودک به والدین زمانی بیشتر اتفاق می افتد که کودک متخلف ،خشونت انجام شده توسط والدین را تجربه کرده باشد. در حالی که مکانیسم های این رابطه نامشخص است، احتمالاً کودکانی که به طور مستقیم مورد آزار و اذیت قرار گرفته اند یا شاهد خشونت خانوادگی بوده اند، الگوهایی را در مورد استفاده از خشونت و کنترل به عنوان ابزاری برای مدیریت مشکلات ، درونی کرده اند. تحقیقات نشان داده است که کودکان اغلب درگیر خشونت علیه والدین همجنس می شوند، به خصوص اگر آن والد توسط والدین همجنس قربانی شده باشد (به عنوان مثال، پسران بیشتر به احتمال زیاد نسبت به مادران خود پرخاشگر می شوند، اگر مادرشان توسط پدرشان قربانی شده باشد). این اثر در مردان قوی تر از زنان است.
کودکانی که در خانواده‌هایی بزرگ می‌شوند که با خشونت مشخص می‌شوند، اغلب برای دلبستگی به مراقبان تلاش می‌کنند و توانایی‌های اولیه خودآرام‌بخشی و تنظیم هیجانی را ایجاد نمی‌کنند، که این احتمال را بیشتر می‌کند که برای مدیریت هیجان‌های دشوار به‌طور سازگارانه مبارزه کنند و ممکن است واکنشی آشکار با خشم نشان دهند. عوامل خطر دیگر برای درگیر شدن در این شکل از سوء استفاده عبارتند از مصرف مواد مخدر و ناسازگاری اجتماعی، از جمله مشکلات در مدرسه و با گروه همسالان. سبک‌های فرزندپروری، مانند فرزندپروری بیش از حد مستبد و سختگیرانه (“شما باید همانطور که من می‌گویم انجام دهید”)، یا برعکس، فرزندپروری بیش از حد سهل‌گیرانه (“شما می‌توانید هر کاری که بخواهید انجام دهید”) ممکن است به آزار کودکان کمک کند. والدین بیش از حد مستبد ممکن است استفاده از نظم و انضباط خشن و خشونت را الگوبرداری کند و همچنین باعث تحقیر و خشم در کودکان شود. برعکس، فرزندپروری بیش از حد سهل‌گیرانه ممکن است به این معنی باشد که رفتارهای بزهکارانه شناسایی نشده یا به درستی مورد توجه قرار نگرفته و به این رفتارها اجازه می‌دهد که نمایان شوند.

مشکلاتی که در خشونت کودک به والدین وجود دارد شامل شناخت رفتارها به عنوان توهین آمیز، و تشخیص آنها از اختلالات عاطفی و رفتاری عمومی است که نوجوانان ممکن است نشان دهند. والدین اغلب در مورد گزارش دادن و پرداختن به این رفتارها احساس ناراحتی می کنند، زیرا سعی می کنند بین حفظ رابطه و حمایت از فرزندشان با اطمینان از ایمنی خود تعادل برقرار کنند. سیستم‌های خدماتی اغلب به گونه‌ای تنظیم می‌شوند که بر مدیریت خشونت شریک صمیمی تمرکز کنند، و والدین در مورد اینکه کجا باید حمایت کنند سردرگم می‌شوند.

 

هنگام شناسایی و رسیدگی به خشونت کودک به والدین، اصول مشابهی مانند مدیریت سایر رفتارهای دشوار اعمال می شود. در حالی که برخی از رفتارهای بی احترامی ممکن است در دوران نوجوانی هنجاری باشد (مانند به هم کوبیدن درها یا فریاد زدن)، اگر این رفتار به طور مکرر تکرار شود، در فراوانی یا ماهیت تشدید شود، شامل آسیب فیزیکی یا ایجاد ترس در شما شود، باید به آن رسیدگی شود.
بر اساس ماهیت و وسعت رفتارها و سن کودک، جستجوی حمایت های کافی مهم است. این حمایت‌ها ممکن است شامل مدارس، خانواده‌درمانگران، درمانگران فردی برای کودک و والدین، سازمان‌های حمایت از خشونت خانوادگی، یا پلیس و سیستم قضایی باشد. اگرچه ممکن است برای والدین اعتراف به اینکه با رفتارهای توهین آمیز کودک روبرو هستند دشوار باشد، مهم است که این رفتارها را زودهنگام شناسایی کرده و به آنها رسیدگی کنیم تا از تشدید آن جلوگیری شود و از یک فرد جوان تر با پرداختن به رفتارهای مشکل ساز و الگوهای ارتباطی حمایت شود.

دیدگاهتان را بنویسید